- باده زدن (مُ وَ مَ)
باده خوردن. می خوردن. می زدن. و رجوع به آنندراج شود. باقر کاشی گوید:
ما ز روز ازل از عشق و جنون دم زده ایم
بادۀ عشق ز پیمانۀ آدم زده ایم.
میرزا معز فطرت گوید:
دگر کجا زده ای باده ای قیامت حسن
که کرده محشر گلها بهشت رنگ ترا.
(از آنندراج)
ما ز روز ازل از عشق و جنون دم زده ایم
بادۀ عشق ز پیمانۀ آدم زده ایم.
میرزا معز فطرت گوید:
دگر کجا زده ای باده ای قیامت حسن
که کرده محشر گلها بهشت رنگ ترا.
(از آنندراج)
